طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

اتاق چت روم


یاد دارم که شبی در چت روم*****در اتاقی که بگفتندش شوم 

 

ناگهان دختر زیبا ماهی*****گشته بود شمع جماعت راهی

 

غمزه بسیار در آن روم چون کرد ***** بر دل پیر و جوان او خون کرد

 

وصف خود را به چه نازی می گفت******* وب کمش باز نکردی چون مفت

 

هرکسی در طلبش اهی زد***** جان خود بر سر سودایی زد

 

هر کسی پی ام عشقی می زد****هرکسی ناله هجری می کرد


هر کسی در طلبش حیران بود***** محفل عاشق و دلداران بود

 

ان یکی گفت به من قول دادی*****دیگری نیست چو من پولداری

 

ان یکی گفت که من دین دارم*****گول حرفت نخورم بیم دارم

 

ان یکی گفت چو من مفلس نیست****گر بگردی چو منی مخلص نیست

 

همه گفتند اگر زیبایی*****پرده از چهره چرا نگشایی؟

 

عاقبت دختر چت روم بر خاست*****وب کمش باز کند گر زیباست

 

همه دیدند کچلی در انجاست*****هی همی خنده کند کی زیباست

 

صورتش صورت خر را دارد****کله اش کله گر* را دارد

 

هر کسی فحش و ندایی می گفت*****خنده و صوت و صدایی می گفت

 

چون که شوریده شدم از چت روم***** بر همه خنده کنان گشتم گم