طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

شاطر قمی

دو چشم مست تو خوش می کشند ناز ازهم
نمی کنند دو بدمست احتراز از هم

شدی به خواب و به هم ریخت خیل مژگانت
گشای چشم و جدا کن سپاه ناز از هم

میان ابرو وچشم تو فرق نتوان داد
بلا و فتنه ندارند امتیاز از هم

کس از زبان تو با ما سخن نمی گوید
چه نکته ایست که پوشند اهل راز از هم

شب فراق تو بگسیخت در کف مطرب
زسوز سینه ی من پرده های ساز از هم

به باغ سرو وصنوبر چو قامتت دیدند
خجل شدند زپستی دو سر فراز از هم

تو در نماز جماعت مرو که می ترسم
کشی امام و بپاشی صف نماز از هم

تو بوسه از دو لبت دادی و « صبوحی » جان
به هیچ وجه نگشتیم بی نیاز از هم


شاطر عباس صبوحی قمی