که اسیر دست تو ام کنون، ز چه رو کنی ستم از جفا!
ز شبی که آمده ای به خواب من ای نگار سبو به دست
((فهجرتنی فجعلتنی متحیرا متوحشا!!))
ز لبان قرمز پر زخون، که مرا فکند به دام جنون
((بگرهگشائی زلف خود تو ز کار من گرهیگشا))
چه کشید این دل پر ز خون که ز هجر او شده واژگون!
چه خوشا نظاره کند کنون، به لبم ندای خدا خدا
((دل مـن بـه عشق تـو مینهد، قـدم وفا بـره طلـب))
تو کشان کشان به کجا بری! تن خسته را ز ره جفا!
مصراع هایی که در داخل پرانتز است از ((جامی)) می باشد