طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

طنزکده من

اشعار طنز از خودم و یا دیگران

چارشنبه سوری!

خدایا این شب چارشنبه سوری است.........همه چشما یه جوری است
به دنبـــال شــــکارند ایـــها النـــــــاس.........کمینگاهی مهیاس(ت)
یکی کور است و کر هر یــک یه جوری..........آهای چارشنبه سوری

چنــــــان آیـــــد صـــــدای صوت صوری
که محشر گشته ای چارشنبه سوری


یکی دستش پر از اقلام جنگی........و در دیگر فشنگی

و آنور تر پلیس و گشت ارشاد.........به ناگه گیر بشون داد

چقدر خوش خلقن و گو گور مگوری......آهای چار شنبه سوری


و من با شیطنت از روی آتش

پریدم از خوشی و سور ساتش!


چه خوش گفت ((بوالفضول)) در وصف این شب..... و لبخندی به رو لب

و من نیز با طلا حک می کنم آن....... به وبلاگم شتابان

((شب آمرزش اهل قبوری))!!....... آهای چارشنبه سوری


یکی گفتا که بر اموات و احیا

حواله اگزوز خاور کنیم ما!!


((شب تاریک و بیمی)) از ترقه.......بــــه ناگه یـــک جرقه

کند روشن شب عشاق بی دل.....یکی خل گشته و چل
عجب از این شب و هجران و دوری......آهای چارشنبه سوری

نمی دانم مســـمط مســتزاد است
چنین شعری سرودن را که زادست

شعری برای جاوید

چند وقت پیش شعری را برای جناب آقای جاوید من باب پاسخی برای ایشان فرستادم و اکنون در اینجا قرار می دهم

ماچ یعنی طعم خوب زندگی
ماچ یعنی جو بود بارندگی

ماچ یعنی در بغل استغفرال-!
له اسبابت شود شرمندگی!

ماچ گرفتن لپ حاجی را به زور!
تا دهد سوغاتی اش با خندگی

ماچ و بوسی عشوه و اخ معذرت
باز زدم خاکی در این رانندگی

هر که را ماچش نشاید ماچشی!۱
پس برازندش بود ماچندگی!

ماچ و موچ و بوس و دست در (لا اله)!
می کند از لعل لعبت بندگی

شاعر جاوید با این شعر من
پس بده شوریده را لبخندگی

گر نخواهی زد تو لبخندی به من
ماچکی بفرست برای من خفن

می کشد عشقم دهم قافیه را
یک کمی تغییر اندر این سخن

پس دوباره بحث ماچ و بوسه را
می کنم آغاز به نام ذوالمنن

ماچ یعنی ارتباطی با (حالا!!)
ماچ یعنی جنگ لبها تن به تن

ماچ من سهراب و ماچت رستم است
هر کسی ماچت نداد او دشمن است

ماچ آب دار از برای هرکسی
یا در اینجا می فرست یا انجمن

می دهم ماچت تو را ((جاوید شعر))
انفولانزا می نگیری تو زمن

خواستم تا اندکی فضلی کنم
پس ببخش بر من تو ای استاد فن

ماچ از این ور ماچ از اونور ماچمت
شاعری شوریده هستم در سخن

ماچت ای جاوید همیشه ماچ باد
زنده باشی تا ابد در این وطن


-------------------------------------

۱-ترکیبی از عربی و فارسی !

یا حسین


   


ماه پیروزی خون بر شمشیر بر یاوران سبز حسینی تسلیت باد



((تا کی به تمنای وصال تو یگانه)).......تا صبح قیامت شود این اشک روانه


حاجات و گرفتاری ما هست بهانه.......تا دوش کشم عشق تو را خانه به خانه


از آتش عشق تو کشد شعله زبانه.....از خون تو روییده شده است لاله گلزار


                                  در خاک بلا خفته حسین سید و سالار


قربانی ایزد به منا یا به بلایی......ولله تویی قبله و هست کعبه بنایی


در بین حرم هروله کن سعی و صفایی ...... بنگر که ز عشق توشده شور خدایی


در دام تو این مرغ دلم گشته هوایی ...... مرغ دل من در قفست هست گرفتار


                              

                                 عشق تو بود آتش و من نیز چو نیزار


تا مشت نمود آب که بر لب برساند ....... گفتا که خورم آب و حسین تشنه بماند


از خجلت لبهای حسین آب رهاند..........از غصه ی تو این قد خم را نتواند


بر پیکر در خون تو این روضه بخواند.........بنگر که پس از تو نبود هیچ مرا یار


                                 در راه خدا گشته جدا دست علمدار


از مجلس شام و سر بر نیزه حکایت........ در گودی قتل هیچ نکردی تو شکایت


عالم شده حیران و پریشان ز برایت.........حقا لقب خون خدا هست ردایت


بنگر که خداوند شده است خون بهایت.......شوریده بزن ضجه بر این واقع خونبار


                              شاید که عنایت بکند سید و سالار

بت عیار



شعری در بیان حالتی از دختران دانشگاه


هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد....        دل برد و نهان شــد 

ابرو به کمان است و به پیکار بر آمد.....       چون شیر ژیان شد!


چشمش بنگر لنز و لبش وای که مویش!.....انـــگشت به دهانـم

بنگر کمرش چون که فنر وار برآمد!! ....         به به چه عیان شد!!


در پوست بُدی چون گل نو رسته شکوفا.....این غنچـــه این بـــاغ

از نور رخش نور ز انوار برآمد!.....               اسمش به میان شـد


هر کس به طریقی ره او را شده مسدود....   دانشجو و استــاد

پیر مرد نظافت چیِ هم یار برآمد!.......         بنگر که خزان شد!!!!


تنها رخ او منظَر مردان که فقط نیست!......    هر کس که بدیده  

جمعیت زن ها همه پیکار برآمد.......            مغلوب کنان شد!!


ای شاعر شوریده بگو خود نظرت را .....       هستی تو نظر باز؟!

بر روح خودم خنده گر این کار برآمد.....         ((نادان به گمان شد))


قافیه شده تنگ برایم چه کنم من....           قالب تو تهی کن!

پایان دهم این شعر , گهر بار برآمد....          قافیه فلان شد!!!

اتاق چت روم


یاد دارم که شبی در چت روم*****در اتاقی که بگفتندش شوم 

 

ناگهان دختر زیبا ماهی*****گشته بود شمع جماعت راهی

 

غمزه بسیار در آن روم چون کرد ***** بر دل پیر و جوان او خون کرد

 

وصف خود را به چه نازی می گفت******* وب کمش باز نکردی چون مفت

 

هرکسی در طلبش اهی زد***** جان خود بر سر سودایی زد

 

هر کسی پی ام عشقی می زد****هرکسی ناله هجری می کرد


هر کسی در طلبش حیران بود***** محفل عاشق و دلداران بود

 

ان یکی گفت به من قول دادی*****دیگری نیست چو من پولداری

 

ان یکی گفت که من دین دارم*****گول حرفت نخورم بیم دارم

 

ان یکی گفت چو من مفلس نیست****گر بگردی چو منی مخلص نیست

 

همه گفتند اگر زیبایی*****پرده از چهره چرا نگشایی؟

 

عاقبت دختر چت روم بر خاست*****وب کمش باز کند گر زیباست

 

همه دیدند کچلی در انجاست*****هی همی خنده کند کی زیباست

 

صورتش صورت خر را دارد****کله اش کله گر* را دارد

 

هر کسی فحش و ندایی می گفت*****خنده و صوت و صدایی می گفت

 

چون که شوریده شدم از چت روم***** بر همه خنده کنان گشتم گم